جدول جو
جدول جو

معنی پی گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

پی گرفتن(هَُ)
دنبال گرفتن. در عقب رفتن. تعقیب کردن:
تو به آواز چرا میرمی از شیر خدا
چون پی شیر نگیری و نباشی نخجیر.
ناصرخسرو.
ز گرمی روی خسرو خوی گرفته
صبوح خرمی را پی گرفته.
نظامی.
گریزان ره خانه را پی گرفت
شبی چند با عاملان می گرفت.
نظامی.
بلاجوی راه بنی طی گرفت
بکشتن جوانمرد را پی گرفت.
سعدی.
شبی خفته بودم بعزم سفر
پی کاروانی گرفتم سحر.
سعدی.
آن پی مهر تو گیرد که نگیرد غم خویشش
وآن سر وصل تو دارد که نباشد غم جانش.
سعدی.
زآن میی کز کام بویش تا نشد اندر دماغ
هیچ غم از طبعاهل فضل برنگرفت پی.
(از صحاح الفرس).
، رد پای برداشتن. بر اثر پای رفتن:
گراز گریزنده را پی گرفت
شبیخون زد و راه بر وی گرفت.
نظامی.
، در تداول خراسان، وقتی برف آب نشود و زمین را فروپوشد و استوارنشیند، گویند برف پی گرفته است.
- پی در گرفتن، رد پای برداشتن:
نقیبان راه جوئی برگرفتند
پی فرهاد را پی درگرفتند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
پی گرفتن
پی گرفتن چیزی را. آنرا دنبال کردن در عقب وی رفتن: گریزان ره خانه را پی گرفت شبی چند با عاملان می گرفت. (نظامی)، رد پای برداشتن بر اثر پای رفتن: گر از گریزنده را پی گرفت شبیخون زد و راه بروی گرفت. (نظام)
فرهنگ لغت هوشیار
پی گرفتن
تداوم بخشیدن، تداوم دادن
تصویری از پی گرفتن
تصویر پی گرفتن
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پا گرفتن
تصویر پا گرفتن
استوار شدن، پابرجا شدن، برقرار شدن، ثبات و دوام پیدا کردن
نیرو گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس گرفتن
تصویر پس گرفتن
گرفتن چیزی که به کسی داده شده، واستدن
چیزی را که فروخته شده از خریدار گرفتن و پول آن را رد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پو گرفتن
تصویر پو گرفتن
دویدن، با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، پوییدن، چرویدن، تاختن، تکیدن برای مثال شیر سگی داشت که چون پو گرفت / سایۀ خورشید بر آهو گرفت (نظامی۱ - ۵۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش گرفتن
تصویر پیش گرفتن
گرفتن قبل از موعد مقرر، پیش رو قرار دادن، جلو انداختن و پیشاپیش بردن
آغاز کردن، شروع کردن
مانع شدن، جلوگیری کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیه گرفتن
تصویر پیه گرفتن
کنایه از چاق شدن، انباشته شدن چربی در عضوی از بدن، پیه آوردن
فرهنگ فارسی عمید
پیچ گرفتن دل. درد گرفتن امعا بسبب اسهال شکم روش یافتن پیچ زدن شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قی گرفتن
تصویر قی گرفتن
کیخ گرفتن پوشیده شدن از قی
فرهنگ لغت هوشیار
رشد کردن نمو کردن -20 استوار شدن ثبات یافتن مستقر شدن، 0 دوام یافتن باقی ماندن، 0 سکی از حرکات نرمش (خم گیری) در ورزش باستانی است، 0 گرفتن عضله پا هنگام شنا 0 یا پا گرفتن برف 0 نشستن آن بر زمین چندانکه زود آب نشود. یا پا گرفتن کاری. رونق گرفتن آن. یا پا گرفتن طفل. براه افتادن او. یا پا گرفتن قبری را. سطح آن را از زمین بالا آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای گرفتن
تصویر پای گرفتن
پا گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
چیز داده را گرفتن فراز گرفتن باز گرفتن واستدن استرداد: کتابش را پس گرفت، مکافات یافتن پاداش یافتن پاد افراه یافتن: از هر دست که بدهی پس میگیری. یا پی گرفتن بایع سلعه را از مشتری. متاع فروخته را از مشتری پس گرفتن وردبهای آن. یا پس گرفتن درس از طفل. درس خوانده را از طفل پرسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
رفتن، دویدن: شیر سگی داشت که چون پو گرفت سایه خورشید بر آهو گرفت. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
قبل از موعد مقرر گرفتن ستدن پیش از وقت: استسلاف بها پیش گرفتن، مقابل خود قرار دادن پیش روی نهادن: نخست از مجاهدان دلاوری سپری پیش گرفته پای تهور بفشرد، جلو افکندن پیشاپیش قرار دادن و روان ساختن جلو انداختن و بحرکت وا داشتن: ابوطالب را پیش گرفتند و بنزدیک ابرهه بردند، آغازکردن شروع کردن: با کیومرث طریقه مصالحت و دوستی پیش گرفت، سد راه شدن مانع آمدن جلوگیری کردن: دل رمیده ما را که پیش میگیردک خیر دهید بمجنون خسته از زنجیر. (زنجیر) یا پیش گرفتن درسی را. پس گرفتن استاد آن درس را از شاگردپرسیدن معلم درسی را از شاگرد. یا پیش گرفتن راهی یا سفری را. بدان راه یا سفر شدن، یا پیش گرفتن کاری (شغلی) را. بدان مشغول شدن اشتغال ورزیدن بدان: مشعله ای بر فروز مشغله ای پیش گیر تا ببرند از سرت زحمت خواب و خمار. (سعدی) یا در پیش گرفتن کاری (شغلی) را. مشغول آن شدن، اقدام بدان کردن: مردی امید بمن و بجاه من دارد و سفری دراز در پیش گیرد از عراق تا ارمنیه
فرهنگ لغت هوشیار
پیه آوردن، برآمدن پیه گرداگرد عضوی، 0 نابیناشدن: پیه گرفته است چشم جوهر مانرا و نه چو من گوهری نبود بمعدن 0 (طالب آملی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پو گرفتن
تصویر پو گرفتن
((گِ رِ تَ))
رفتن، دویدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس گرفتن
تصویر پس گرفتن
((~گِ رِ تَ))
چیز داده را گرفتن، بازگرفتن، واستدن، متاع فروخته شده را از مشتری بازگرفتن و رد بهای آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس گرفتن
تصویر پس گرفتن
Repossess, Withdraw
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پس گرفتن
تصویر پس گرفتن
récupérer, retirer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پس گرفتن
تصویر پس گرفتن
取り戻す , 引き出す
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پس گرفتن
تصویر پس گرفتن
לשוב אל , למשוך
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پس گرفتن
تصویر پس گرفتن
पुनः प्राप्त करना , वापस लेना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پس گرفتن
تصویر پس گرفتن
mengambil kembali, menarik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پس گرفتن
تصویر پس گرفتن
เอาคืน , ถอน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پس گرفتن
تصویر پس گرفتن
terugnemen, terugtrekken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پس گرفتن
تصویر پس گرفتن
recuperar, retirar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پس گرفتن
تصویر پس گرفتن
изымать , снимать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پس گرفتن
تصویر پس گرفتن
recuperare, ritirare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پس گرفتن
تصویر پس گرفتن
recuperar, retirar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پس گرفتن
تصویر پس گرفتن
取回 , 撤回
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پس گرفتن
تصویر پس گرفتن
odzyskać, wycofać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پس گرفتن
تصویر پس گرفتن
забрати назад , забирати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پس گرفتن
تصویر پس گرفتن
wiedererlangen, abheben
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پس گرفتن
تصویر پس گرفتن
되찾다 , 철회하다
دیکشنری فارسی به کره ای